کد مطلب: 1273 | زمان انتشار: ۹:۳۸:۱۸ - چهارشنبه ۸ آبا ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 1,345 | |

تفاوت عشق با وابستگی

تفاوت عشق با وابستگی

تفاوت عشق و وابستگی.مطالب روانشناسی.مسائل قبل از ازدواج.

کسی که خود را اسیر هوس می کند،به سوی نابودی پیش می رود،اما آن که عاشقانه بر عشق بوسه می زند،همچون پرنده ای به سوی طلوع و آزادی،پرواز می کند.((ویلیام بلیک)

 

 

این مطلب در ۳ جلسه به خدمت شما عزیزان عرضه می شود.در این قسمت می خواهم در مورد وابستگی صحبت کنم.

 

وابستگی چیست؟

وابستگی به احساسی گویند که کسی با اسارت و بستن دست و پای خود،نفر مقابل را نیز اسیر خود می کند و به اعماق چاه می کشاند.اگر کسی در یک رابطه احساس ترس و عدم امنیت کند و دائما فکر از دست دادن یار خود باشد،ناخودآگاه وابسته می شود.

وقتی وابسته کسی می شوید،بر او تکیه می کنید و هر چه که بگوید و انجام دهد،برای شما خوشایند است و در این بین است که به او نزدیک تر و به نوعی با وی آمیخته می شویم.وابستگی با نزدیکی ارتباط با شخص مقابل،رابطه ای مستقیم دارد.

ما با خیال عشق،نزدیک تر و وابسته تر می شویم تا اینکه منیت خود را از دست می دهیم و محو می شویم.

وابستگی به حالاتی چون ،کنترل طرف مقابل،حسادت و محدود کردن آزادی منجر می شود،در این وضعیت،ما تابع احساسات فوق هستیم و تمام ابعاد زندگی ما را همچون زنجیری احاطه می کند.

این وابستگی تمام زندگی ما را در بر می گیرد و همچنان ادامه می دهیم تا وقتی که یکی از طرفین یا چیزی،اوضاع را تغییر دهد،با کوچکترین تناقضی،نسبت به یار خود،عکس العملی تند نشان داده و متعاقبا در این جر و بحث،کلماتی رد و بدل می شود که باعث ایجاد حس تهدید،از دست دادن وی و به آتش کشیدن روح ما می شود و نتیجه ای جز،احساس حقارت،انتقام جویی و خودخوری در بر نخواهد داشت.اگر وابسته ی کسی شوید،دوست دارید که همه چیز طبق خواسته و نظر شما پیش رود و به دلیل عدم اجرا و تایید آن،احساس می کنید در زندگی طرف خود زیادی هستید و سردرگم و گیج می شوید.

چارلت کاسل در کتاب خود (اگر بودا ازدواج می کرد)،می گوید:در وابستگی ،دو طرف وابسته ی تحسین،تصدیق،امنیت خاطر و حالات و عواطفی هستند تا بتوانند ارزشهای خود را باور کنند.جملاتی تکان دهنده  چون ((من با تو احساس خوبی ندارم)) یا در مقابل،((تو به من احساس خوبی می دهی))،این ها علائم وابستگیست، چرا که در صورت عدم وجود طرف مقابل و نظرات او،شخص اعتماد به نفس خود را از دست می دهد.این به آن معنی نیست که کسانی که فقط وابسته نیستند و عاشق واقعی هستند،این تاییدات،جملات و حمایت ها را در رابطه ی خود ندارند،بلکه عاشق های حقیقی،در اعتماد به نفس،ذات و خلق و خوی خود،وابسته ی مطلق و پیرو معشوقه ی خود نیستند و با حفظ امنیت درونی خود،عاشق یار و همدم خود می باشند.

در این بخش می خواهم در مورد مقوله جنجالی عشق با شما صحبت کنم.مساله ای که مهم ترین دغدغه انسانها از گذشته تا حال بوده و در آینده هم یقینا خواهد بود.

 

 

عشق

 

کسی که عاشق واقعیست،معشوقه ی خود را رها و آزاد می گذارد،عشق می ورزد بدون انتظار،خود محوری در این رابطه معنایی ندارد،عاشق،همواره با احساسات عمیق،معشوقه خود را می ستاید،اگر بین آنها بحث یا مشکلی باشد،درست است که هر دو طرف غمگین و ناراحت می شوند،اما خوب می دانند که در انتها باز هم به سوی هم برمی گردند و گاهی اوقات این ناراحتی ها،باعث جذابیت و استحکام بیشتر رابطه ی آنها می شود.وی همواره از معشوقه خود انتظار ندارد که حکم دلقکی را بازی کند و دائما او را خوشحال کند.

عشق زمانیست که با چشم و ذهنی باز بسوی یار خود بشتابیم،این حس از درون و اعماق وجود ما شکل می گیرد.در نگاه اول،تمام وجود ما دگرگون می شود،در این بین وابستگی و دلبستگی نیز ایجاد می شود،اما با این تفاوت که این عشق دو طرفه است و هر دو به یکدیگر اجازه می دهند که با کنترل این وابستگی،فضایی آزاد برای سیر در افکار عاشقانه خود داشته باشند و با مرور زمان این دگرگونی و عواطف،بدون بستن دست و پای همدیگر،بیشتر و بیشتر می شود.

در بخش آخر این مطلب هم اکنون مشخص می شود که عشق و وابستگی چقدر از هم فاصله دارند و یک شخص برای رسیدن به عشق واقعی باید هر گونه اسارت را از خود و طرف مقابلش دور کند.

 

از وابستگی تا عشق

 

چطور می شود که رابطه ها از وابستگی و اسارت به درجه ی عشق و آزادی می رسد؟و از پیچک های مزاحمی که تحت عنوان دوست داشتن ولی در اصل وابستگی،وجود ما را در بر گرفته آزاد شویم و با حس رهایی و استقلال از عشق و رابطه ی خود با عشقمان لذت ببریم؟

اولین گام در این راه،خودشناسی است،با بررسی رفتار و اعمال خود ببینیم که دقیقا کدام از آنها را بدون خواسته و آگاهی خود،طوطی وار اجرا می کنیم.حقیقت این است که نهایت رابطه ی وابستگی چیزی جز رنج و عذاب نیست.نحوه ی واکنش ها ،انتظارات خود را از طرف مقابل بررسی کنید و نسبت به اطمینان و تداوم حقیقی این رابطه مطمئن شوید.اگر وابسته باشید،به وضوح می بینید که ناخودآگاه گفتار و رفتار شما صرفا تحت فرمان طرف مقابل شماست.

گام بعدی این است که خود بخواهید که از این اسارت رها شوید،اگر چه در این راه باید به تدریج و با درایت عمل کرد.مسلما این تغییر حالت،در بیشتر مواقع،سخت و دردآور است،البته تحمل این حالات،زمان بر بوده و به یکباره نباید صورت گیرد،همچنین در این بین باید از اعتراض و سرزنش و مقصر دانستن طرف مقابل خودداری کنید.((خود را کنترل کنید)).به این معنی که در حین ترک عادات غلط قدیمی،با کنترل احساسات خود،از شکایت و ایجاد اضطراب و آشفتگی جلوگیری کنید.البته در این بین باید انتظار هر عکس العملی را از طرف مقابل خود داشته باشید،مثل:عصبانیت،توهین و…کار راحتی نیست اما باید صبورانه تحمل کنید.

امواج و افکار منفی همیشگی را که باعث ایجاد عدم امنیت و ترس در وجودتان بود را رها کنید و واکنشی به آنها نشان ندهید.به جای احساس قربانی شدن،مسئولیت اعمال و رفتار خود را بپذیرید و اختیار خود را به دست بگیرید.تنها به چیزی فکر کنید که در شما احساس آرامش می دهد نه سرزنش و انتقاد و اجبارات منفی طرف مقابل،شما خود مسئول خوشنودی خود هستید.به جای اینکه خود را همچون موجودی آویزان به وی حس کنید،نقش حیاتی خود را به عنوان انسانی بالغ به دست گیرید.

اگر بتوانید یار خود را بدون هیچ انتظار،تحکم و…تصور کنید،موج سرزندگی آزادی فوقالعاده و جدیدی وجود شما را در بر می گیرد،اگر هر دو طرف به نتایج عذاب آور،ترسها و خواسته های بی منطق و رنج آور ناشی از وابستگی آگاه شوند،هر دو به خود می آیند و بر آن می شوند تا با یک بازنگری،رابطه ی خود را از یک رابطه ی تحمیلی به رابطه ی سرشار از شادی و انرژی مثبت تغییر دهند.

در واقع با تسلط و کنترل خواسته های نامعقول خود ،ترسها،عصبانیت و صدمات ناشی از وابستگی را محدود و ابر تیره را از روی خورشید عشق و حرارت ناشی از آن که تا به حال مخفی مانده بود کنار می زنید.

 



ارسال نظر



لوگو اسپانسر