کد مطلب: 1220 | زمان انتشار: ۱۱:۲۰:۵۱ - جمعه ۳ آبا ۱۳۹۲ | بدون نظر | دفعات مشاهده : 1,181 | |

داستان حضرت یوسف

داستان حضرت یوسف

 یوسف.داستان یوسف.داستان حضرت یوسف

هنگامی که برادران یوسف (علیه السلام) می خواستند او را به چاه بیفکنند ، وی خندید ، برادرانش تعجب کردند و گفتند : برای چه می خندی ؟! حضرت یوسف (علیه السلام) راز خنده خود را این گونه بیان کرد:

فراموش نمی کنم روزی را که، به شما برادران نیرومند نظر افکندم و خوشحال شدم و با خود گفتم : کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد از حوادث سخت چه غمی خواهد داشت ! روزی به بازوان شما ، دل بستم ، اما اکنون در چنگال شما گرفتارم و به شما پناه می برم ، ولی به من پناه نمی دهید.

خدا؛ شما را بر من مسلط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ( حتی برادرانم )تکیه نکنم .



ارسال نظر



لوگو اسپانسر