کد مطلب: 735 | زمان انتشار: ۱۹:۱۲:۰۸ - یکشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۲ | ۱ نظر | دفعات مشاهده : 3,292 | |

حکایت درباره ی غرور

حکایت غرور

در زمان های گذشته دو برادر یکی به نام «ضیاء» و دیگری به نام «تاج» در شهر بلخ باهم زندگی می کردند. ضیاء مردی بلندبالا و با این حال بذله گو، نکته سنج و خوش اخلاق بودکه واعظ شهر هم بود. در عوض، برادرش تاج قدی بسیار کوتاه داشت، ولی از علم بالایی بهره می برد، به گونه ای که ملقب به شیخ الاسلام بود. به همین دلیل به برادرش به دیده حقارت می نگریست. حتی از وجود او نیزخجالت می کشید. روزی ضیاء به مجلس برادرش تاج که پر از شخصیت های بزرگ بود وارد شد

 

، ولی غرور علمی تاج مانع از آن شد که به احترام برادرش بایستد. ازاین رو، نیم خیز شد، وبه سرعت نشست. وقتی ضیاء از برادرش آن حرکت ناپسند را دید، با کنایه ای که حکایت از نکته سنجی او داشت، فی البداهه به مزاح گفت: «چون خیلی بلند قامتی، برای ثواب، کمی هم از آن قامت سروت بدزد».

نکته

این حکایت بیانگر این مهم است که غرور بی جا و دل بستگی به ظواهر دنیا، از صفات ناپسند اخلاقی است که می تواند بر چشمان حقیقت بین انسان پرده حجاب بکشد و او را از دست یافتن به سعادت باز دارد و مقدمات هلاکتش را فراهم سازد. چنان که امام علی علیه السلام می فرماید:

«کسی که به نفس خویش مغرور گردد، او را به هلاکت و نابودی تسلیم کند.» و ایشان جایی دیگر فرمودند که : «بدبخت کسی که به حال خود مغرور گردد و فریفته آرزوهای خود گردد».

بیچاره آن که ظواهر دنیا او را از واقعیت ها غافل کند و با آموختن چند جمله، اندوختن چند سکه، فزونی قوم و قبیله یا با رسیدن به قدرت و شهرت و محبوبیت، مغرور و دچار آفت خودبینی شود.

گفتنی است در این میان، غرور علمی، موضوعی قابل توجه است؛ زیرا تعداد قابل ملاحظه ای از اهل دانش را دچار لغزش کرده است. در حکایتی پیرامون ابن سینا آمده است:

آن حکیم فرزانه در اوان جوانی از فراگیری علوم زمان بسیار سرمست بود. روزی به مجلس درس ابوعلی مسکویه، دانشمند معروف آن روزگار حاضر شد و با کمال غرور گردویی را به مقابل ایشان افکند و گفت: «مساحت سطح این گردو را تعیین کن.» ابن مسکویه هم در جواب، کتاب طهاره الاعراق را که در علم اخلاق و تربیت نوشته بود، در مقابل او گذاشت و گفت: «تو نخست اخلاق خود را اصلاح کن تا من مساحت گردو را برایت تعیین کنم. تو به اصلاح خود محتاج تر از من به تعیین مساحت این گردو هستی».

گویند: ابن سینا از این گفتار خود شرمسار شد و این جمله راهنمای اخلاقی او در همه عمر قرار گرفت.

مرد را خودبینی و کبر وغرور         میکند ازدرگه توفیق دور

آن چنان که از درگه قرب کریم       دور شد ابلیس مردود رجیم

صغیر اصفهانی

پیام متن:

دوری کردن از غرور و گرایش به فروتنی.

 

گردآوری :گروه سرگرمی سرزده




۱ ديدگاه مطلب براي " حکایت درباره ی غرور " ارسال شده است.

  1. sajede گفت:

    سلام لطفا منابعتونا برای داستان بفرستید واسم مرسی

ارسال نظر



لوگو اسپانسر