شعر حراج عشق(شهریار)

حراج عشق(شهریار) چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم فشردم... 

شعر حالا چرا (استاد شهریار)

شعر حالا چرا (استاد شهریار) آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا بی وفا حالا  که من افتاده ام از پا چرا؟ نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر میخواستی حالا چرا؟ عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست من که یک امروز مهمان تو ام فردا چرا؟ نازنینا... 

اشعار استاد شهریار زکات زندگی

اشعار استاد شهریار زکات زندگی شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردنست اشعار استاد شهریار زکات زندگی چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رونهیم اینهم... 

آخرین مطالب