حکایت حمله اسکندر به ایران

حکایت حمله اسکندر به ایران اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران می گوید: کتابهایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و... 

حکایت شیرین سقراط

حکایت شیرین سقراط روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و بود. علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد : در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم. سقراط گفت :... 

آخرین مطالب