قصه کودکانه عصبانیت

یکی بود یکی نبود، بچه ی کوچک و بداخلاقی بود. روزی پدرش به او کیسه ای پر از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار روبرو بکوب. روز اول پسرک مجبور شد ۳۷ میخ به دیوار روبرو بکوبد. در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل... 

آخرین مطالب